پنج شنبه /5/1398
امروز دو روزه که سه تایی اومدیم حرم امام رضا و این اولین زیارت توست
جدیدا خیلی بابایی شدی و بغل من نمییای وقتی میری بغل بابا میگم گردن بابا رو سفت میگیری و امتناع میکنی از اومدن گاهی حسودیم میشه میگم شاید منو دوست نداری البته میدونم دوستم داری چون من عااااااااشقتم تک ستاره ی زندگیم.
عصر با هم رفتیم پارک ملت و از اونجا برات یه لباس خوشکل ولی ساده گرفتیم برای آتلیه عکاسی برای عکس زیارتی و هم عکس ده ماهگیت،خیلی گشتیم اصلا لباس بچه خوب و خوشکل نداشتن.
چند روزی میشه بای بای کردن رو بهت یاد دادم و امروز عصر وقتی داشتیم میومدیم هتل گفتم سوفیا برای باباجون بای بای کن و تو دستت رو تکوووون دادی وااااای خدای من کشته شدم از ذوق اینقدر قشنگ دستات رو ت میدادی که دلم ضعف میرفت واست و باباتم کلییییی ذوق کرد،الهی من فدای تو دختر باهو بشم
 

تلاش برای راه رفتن به تنهایی

حرم امام خمینی و مهمونا

بای بای و سفر مشهد مقدس

بای ,رو ,عصر ,میشه ,میگم ,هم ,بای بای ,و امروز ,امروز عصر ,عصر وقتی ,دادم و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ح.انصاری هزار خدمات 1000khadamat نمایندگی مجاز فروش ، قیمت و نصب تصفیه آب خانگی در داراب خرید مواد سیمیسای از آسمان تجارت کافه نارگیله کیمیاگران برجسته رنگین کمان دانستنیها ویکی پلنت السلام علیک یا فاطمة الزهراء (س)